دانش آموز جدید پارت۲۳

پارت۲۳
و شروع کردم به خوردن...از ی طرف یونگی این رفتار هاشو نقض میکرد از طرفی هم
خیلی عجیب شده بود...باید مراقب خودم باشم
اتفاق خاصی نیوفتاد تا اینکه فرداش حال مینسو بد شد...و جانگ مجبور شد ببرش
بیمارستان...و من و یونگی توی خونه تنها بودیم...برای اینکه اتفاق خاصی نیفته به یونگی
گفتم میرم بخوابم و رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم. اینطوری خیالم راحت تر بود
درسته اوایل خیلی به یونگی اعتماد داشتم ولی االن ندارم. اصالً ندارم...میترسم اونم مثل
پدرش باشه...یا اگر هم نباشه به شکل بدی عشقشو بهم ابراز کنه...از اینکه عاشقم شده بود
مطمئن بودم...ولی از اینکه بعدش میخواد چیکار کنه نه...میترسیدم و متاسفانه من همیشه
ترسا به واقعیت تبدیل میشه
ساعت 11 شب بود و منم شام نخورده بودم...داخل اتاق هم چیزی نداشتم که بخورم.
خدارو شکر یونگی همیشه ساعت 9 میخوابید و مطمئنم االن خوابه. بی سر صدا درو باز
کردم و قبل از اینکه به سمت آشپزخونه برم یا حتی کاری کنم...یونگی رو که دیوار کنار در
تکیه داده بود دیدم. جوری وایساده بود که سایش از پشت کاغذ های نازک در کشویی اتاق
معلوم نبود. قیافه ی جدی و سردی به خودش گرفته بود. برعکس همیشه. انگار منتظرم بود
از اتاقم بیام بیرون...
از همین میترسیدم. خیلی نا محصوص آب دهنمو قورت دادم و خونسردی خودمو حفظ
کردم
= جایی میخواستی بری؟
تا ته ذهنشو خوندم. قبل از اینکه کاری بکنه سریع خواستم درو ببندم که پاشو گذاشت الی
در...بعد دستشو گذاشت روی در و پاشو برداشت. هرچی زور زدم که در رو ببندم نتونستم.
زورش بیشتر بود و آخر تونست در رو باز کنه
سعی میکرد آروم آروم نزدیکم بشه و منم به ازاش میرفتم عقب. دیگه جایی واسه عقب
رفتن نداشتم. خودشو بهم نزدیک کرد و بدنشو بهم جسبوند. منم برای اینکه به صورتش
نگاه نکنم سرمو به طرف دیگه ای گرفتم و چشمامو محکم بسم. ولی چونمو گرفت و به
طرف صورتش گرفت
مثل ی بچه گربه ای که تنها و بی کس توی بارون شبای آخر پاییز خیس شده و از سرما
ترس میلرزه شده بودم. مبادا یونگی بخواد کاری کنه که نشه جبرانش کرد؟
دیدگاه ها (۳)

دانش آموز جدید پارت ۲۵

دانش آموز جدید پارت ۲۶

دانش آموز جدید پارت ۲۲

وانش آموز جدید پارت ۲۱

#Gentlemans_husband#Season_two#part_238نوچ نوچی کردو شروع کر...

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

چند روز پیش با مامانم بیرون رفته بودم مامانم داشت خرید میکرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط